محل تبلیغات شما

. و جلال الدین بی تاب

روزی مولانا پس از شعرخوانی که برای حسام داشت و یادداشت ها همی کردی و دفاتری از مثنوی گرد همی آمدی جلال الدین در حضور حسام سخت بی تابی کردی و حسام شگفتناک گشتی که عجبا هر روز جلال مرا دلداری همی دادی و من بی تابی کردمی امروز قضیه را عکس می بینیم که جلال الدین بی نظیر بی تابی می کند و مرا فرض آمد که دلداری دهم ورا!! اما لیک من کم باشد دو دهه از وی بزرگتر می نمایم و او استاد و مرادی است برایم! سزا نیست که مرید مراد را دلداری همی دهد و چسان توانستمی چنین کردی؟!!

اما لیک گو آنکه باید زبان گشودمی و او را تسلاها دادمی و ورا گفتم که روزگاران را دوران زیاد دگرگونی رسد تاب آوردن از بزرگان سزاوارتر است! من هرچه می گفتی نتیجه عکس همی دادی و این را در تمهیدات عین القضات خوانده بودمی که هرگاه منع بیشتر بر وله شخص افزون سازد او را عاشقی خوانند تمام و این آمدی بر یاد و دست از ملامت بداشتم که حال چنین باشد و ملامت این قوم را سخت ناسزاست. . و سکتی کردم بی بدیل تا جلال الدین استغاثه ها بکردی به درگاه حق تا حسام را نگه دارد و توفیق دیدارش را از جلال الدین بازندارد. آمین 5 آبان 1398 بیقرار

... و جلال الدین بی تاب

حرف عقل و دل از زبان نریمانی

آب­‌ها از آسیا خواهد افتاد

جلال ,بی ,الدین ,همی ,حسام ,تابی ,جلال الدین ,الدین بی ,بی تابی ,همی دادی ,کردی و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زاخیل علمي ویب پاڼه