. و جلال الدین بی تاب
روزی مولانا پس از شعرخوانی که برای حسام داشت و یادداشت ها همی کردی و دفاتری از مثنوی گرد همی آمدی جلال الدین در حضور حسام سخت بی تابی کردی و حسام شگفتناک گشتی که عجبا هر روز جلال مرا دلداری همی دادی و من بی تابی کردمی امروز قضیه را عکس می بینیم که جلال الدین بی نظیر بی تابی می کند و مرا فرض آمد که دلداری دهم ورا!! اما لیک من کم باشد دو دهه از وی بزرگتر می نمایم و او استاد و مرادی است برایم! سزا نیست که مرید مراد را دلداری همی دهد و چسان توانستمی چنین کردی؟!!
اما لیک گو آنکه باید زبان گشودمی و او را تسلاها دادمی و ورا گفتم که روزگاران را دوران زیاد دگرگونی رسد تاب آوردن از بزرگان سزاوارتر است! من هرچه می گفتی نتیجه عکس همی دادی و این را در تمهیدات عین القضات خوانده بودمی که هرگاه منع بیشتر بر وله شخص افزون سازد او را عاشقی خوانند تمام و این آمدی بر یاد و دست از ملامت بداشتم که حال چنین باشد و ملامت این قوم را سخت ناسزاست. . و سکتی کردم بی بدیل تا جلال الدین استغاثه ها بکردی به درگاه حق تا حسام را نگه دارد و توفیق دیدارش را از جلال الدین بازندارد. آمین 5 آبان 1398 بیقرار
حرف عقل و دل از زبان نریمانی
مداحان اولین مروجان و مبلغان اسلام عزیز هستند که انسان از دوران کودکی از طریق آنان با این دین عزیز آشنا می شود. اما در مواردی برخی از این عزیزان ندانسته و یا خدای ناکرده به صورت آگاهانه اشعاری را می خوانند و یا حرکاتی انجام می دهند که در شأن ابا عبدالله(ع) نیست. بنده درباره این ناهنجاری ها مطالب نوشته ام و در رسانه ها منتشر شده است اما این بار می خواهم از کسی یاد کنم که از مداحان عزیز است و آنقدر سخنان پخته و سنجیده و منطقی و اخلاقی و دینی گفته است که نتوانستم به طور رسمی و کتبی از او تشکر نکنم. این مداح عزیز کسی نیست جز سید رضا نریمانی(1365) مداح جوان اصفهانی که البته در حین سخنان و پخش بخش هایی از مداحی اش گریه کردم و اکنون که این مطالب را می نویسم آثار آن بر دیدگانم هست.
درود می فرستم بر این این جوان عزیز و از همین جا ارادت قلب ام را تقدیم حضورش می کنم. خلاصه سخنان او را در چند جمله می آورم:
بخشعلی قنبری 3 آبان 1398
آبها از آسیا خواهد افتاد
زمانی اخوان ثالث در یکی از اشعارش آورده بود:
موجها خوابيدهاند, آرام و رام,
طبل توفان از نوا افتاده است.
چشمههاي شعلهور خشكيدهاند
آبها از آسيا افتاده است.
آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما مانديم و عدل ايزدي.
آبها از آسيا افتاده؛ ليك
باز ما با موج و توفان ماندهايم.
این قطعات از شعر نسبتاً بلند اخوان را از آن جهت میپسندم که انسان را به یاد روزهایی میاندازد که آبهای زندگیاش از آسیاب رویاها و آرزوها و قدرقدرتیهایش افتاده و اکنون پا به دهههای پایانی زندگی گذاشته است. اکنون که به گذشتهاش مینگرد با همه وجود افسوس روزهایی را میخورد که میتوانست کار کند و نکرده؛ میتوانست عبادت خدا کند و نکرده است؛ میتوانست به خود و بستگانش خدمت کند و نکرده؛ میتوانست علم آموزد و یا در خدمت علم میشد چنین نکرده است؛ میتوانست از وجودش مواظبت کند و نکرده؛ میتوانست ظرفیتش را بالا برد و نبرده؛ میتوانست با همه وجودش اخلاقی باشد و نشده است و .
ای کاش کسانیکه در سنین نوجوانی و جوانی قرار دارند از هماکنون میدانستند که روزی آبهای باد و بروت و نخوت و کبر و خودهای کاذبشان از آسیاب خواهد افتاد و قبل از افتادن آبهای یادشده خود را بشکنند و احتیاط کنند و در راه تعالی گام بردارند و خود را به امواج ویرانگر جوانیهای کاذب نسپارند. اینک من که در دهه پنجاه عمرم به سر میبرم این نکات را با همه وجودم درک میکنم و با همه وجودم فریاد میزنم ای عزیزان، ای جوانان، ای مریدانِ بیمراد آبها از آسیا خواهد افتاد!!
بخشعلی قنبری ۲۶ مهر ۱۳۹۸
سفر به ولایت (دعا برای ظرفیت)
در مورخه 26/06/98 از تهران با قطار راهی ولایت خودم آذربایجان شرقی (تبریز- مرند- روستای قراجه فیض الله) شدم و در مورخه 27/06/98 وارد شهر زیبا و متحول شده ی تبریز شدم که به کوشش مسئولان خدومش با تبریز 15-20 سال گذشته تغییر شگرفی یافته و به شهر زیرگذرها، شهر تمیز، شهر پارک های بزرگ و شهر فاقد گدا بدل شده است.
ادامه را بخوانید
صبر ما کجا و صبر ایوب کجا؟
ایوب رنج کشید رنجی عظیم و بینظیر که تصور تحمل آن هم برای ما امکانپذیر نیست.
کتاب ایوب در عهد عتیق به قلم نویسندهی نابغه و ناشناس یکی از غریبترین فصلهای کتاب مقدس و تاریخ الاهیات است. داستان از مجادلهی شیطان و خدا آغاز میشود. خدا ایوب را درستکارترین بندهی خویش میخواند و شیطان ایمان او و جمیع بندگان را ناشی از منفعتجویی نوع بشر میشمارد. خدا دست شیطان را بازمیگذارد تا داروندار ایوب را بگیرد و سپس او را به انواع امراض مبتلا سازد تا ایمان او محک خورد. ایوب روز زاده شدن خویش را نفرین میکند و لب به شکوه میگشاید و خود را مستحق این رنج و عذاب نمیداند. سه تن از دوستان متاله ایوب میکوشند برای رنجهای او دلیل-توجیه-معنا بتراشند تا خللی در حکمت خداوند نیفتد اما ایوب نمیپذیرد. همسر ایوب، زنی که با مشاهدهی محنت مردش به او میگوید مسبب آلامت، یعنی خدا، را لعن کن و بمیر!
نگاه خدا از آسمان
ساعت شش صبح ۹۸٫۰۶٫۲۷ در ایستگاه قطار هشترود برای نماز از قطار پیاده شدم. پس از خواندن نماز تا سوار شدن به قطار اندکی قدم زدم. کوه را دیدم که ساکت و آرام با قامتی بلند ایستاده به عبادت خدا مشغول است؛ افق را نگریستم دیدم آرام و با قرار مشغول ذکر الاهی است؛ تکدرختی را دیدم که ساکت و آرام مشغول رکوع الاهی است.
ادامه را بخوانید
در محاصره ناشادزیستها
من تبدیل معنویت به انرژیهای مادی را نمیپسندم اما نظرم این است که وقتی میتوانیم به سختیها لبخند بزنیم چرا آنقدر ناشاد زندگی کنیم که شادزیستها را از شاد زیستن خسته کنیم؟ نمیدانم چرا اندیشه نمیکنیم که طبیعت به خودیخود درد و رنج دارد، چرا ما هم با بیانات منفی و ملالتبار بر این دردها و رنجها اضافه میکنیم؟ من نمیدانم چگونه کسیکه ایمان دارد و خدا دارد و علی(ع) دارد و اباعبدالله(ع) دارد و در درجات بعدی عارفان شادیخوار دارد میتواند این اندازه ناشاد زندگی کند؟! از دست ناشادزیستها آی فریاد فریاد میکنم فریاد!!
آی انسانهای ناشادزیست! به شادزیستها هم نفس کشیدن دهید. بگذارید با شادزیستیشان به زندگی همگان طراوت دهند! من عادت ندارم هی از خسته شدن دم زنم و با این جملهی ناخشنود دیگران را خسته کنم اما از دست ناشادزیستها به زار آمدهام و واقعاً برخی اوقات در برابرشان از مقاومت شادزیستی من کاسته میشود.
. و خداوند را بخوانیم که امید ناشادزیستها را زیاد و نگرششان را عوض کند و درعینحال بر مقاومت شادزیستها بیفزاید و بر همه ما ظرفیت فراخی عنایت کناد! آمین
بیقرار 20 شهریور 1398
جهانی شدن عزاداری حسین(ع) و هنرمندان و مداحان
زمانی بود که تنها ما شیعیان برای حسین(ع) عزاداری میکردیم و جهانِ غیر شیعه تقریباً از این مقوله بیخبر بودند اما به یمن زحمات عالمان و هنرمندان، اکنون شاهد گسترش بینظیر این عزاداری در سرتاسر جهان شدهایم. نمونه بارز این عزاداری کشور ترکیه است که به دلیل تصفیه مذهبی صورت گرفته در زمان صفویان اهمیت معناداری دارد به دلیل اینکه در عصر صفویه مردم عثمانی از شیعیان تصفیه شدند و تقریباً شیعهای باقی نماند.
ادامه را بخوانید.
نامهای به حسامالدین
امروز میخواهم به تو نامه بنویسم و نامهام زودتر از من به تو میرسد، به نامهام حسودی میکنم!!!
آینهام مات شد و من درون آن را بیرون ریختم و به جای آن عکس حسامالدینم را گذاشتم تا به جای زمان او را ببینم.
درباره این سایت